این چند وقت اخیر به ازدواج فکر میکردم، به اینکه با تمام محاسنی که داره اما باز اگه یه جاش بلنگه ، نمیشه ادامه داد پس بیخیالش میشم!
نمیخوام هیچوقت ازدواج کنم
میدونم تنهایی ممکنه بدجور اذیتم کنه ، اما حقیقت اینه که من آدم ازدواج نیستم و با تمام سختی هایی که میدونم تنهایی برای یه دختر چقدر میتونه بی رحم باشه اما می پذیرم
نمیگم همه ی مردا مثل هم هستن، نه! چون مگه همه ی زن ها مثل هَمَن ؟!
ولی من دیگه اون آدم سابق نیستم ،
آدمی که بخواد بخاطر کسی بجنگه بخاطر کسی بگذره بخاطر کسی ایثار کنه بخاطر کسی ازخود گذشتگی کنه بخاطر کسی احساس به خرج بده!!!!!!!
ریشه ی ابراز احساسم از ته زده شده
خشکیده
خنثای خنثام
دیگه هیچ علاقه ای در من برای جدی گرفتن هیچ کس وجود نداره!
فقط میبینم، میخندم و میگذرم . همین ،شاید حتی کمتر از این هم !
نمیتونم هیچ مردی رو دلگرم کنم چون هیچ تمایلی درونم وجود نداره به هیچ بنی بشری
تنها چیزی که خوشحالم میکنه یک) خوشحالی و سلامتی خونوادم و دو ) صلح جهانی!
ولاغیر
دیگه هیچی
فقط دوست دارم امکانش برام مهیا بشه سفر کنم، به همه جا ، دلم میخواد تمام آفرینش تو رو ببینم خدای قلبم
و دلم میخواد برای تو باشم با تو باشم .
میخوام تو راضی باشی، دیگه برام مهم نیست کسی رو راضی نگه دارم( جز پدر و مادرم) .
من برای داشتن تو دلی رو به دریا زدم که از آب واهمه داشت!
من بخاطر راضی بودن تو بخاطر اینکه باشی و نری(!!!!) خیلی وقتا غرورمو دلمو وجودمو عزتمو خواستمو و خودمو زیر پا له کردمطوری که هنوزم جاش درد میکنه ،جای غرور شکسته م، جای دل شکسته م جای عزت خدشه دار شده م جای همشون درد میکنه .ردش مونده روی روحم جای زخما روی روحم مونده ، و هربار از درد چنان تیری میکشه و چنان به خودم میپیچم و از درون دردم میگیره که هیچ وقت رغبت نکنم برای کسی هیچ احساسی داشته باشم
هیچ وقت
هیچ کس
فقط میخوام برای تو باشم خدای قلبم ، فقط تو.
امشب کتاب « بازمانده ی روز » رو تموم کردم ، وقتی تمومش کردم به عادت دیرین توی صفحه اخر تاریخ امشب رو یادداشت کردم
( پنجشنبه 5 دی ماه 98_ ساعت 19:10- امضا و اسم ) ،
یادم اومد این کتابو عید امسال گرفتم ، و حالا زمستونِ . و چقدررر زود گذشت این 98!
« باید برای خودت خوش باشی. بهترین قسمتِ روز شب است.تو کار روزت را انجام داده ای.حالا پاهات را بگذار بالا و خوش باش! من این جوری می بینم . از هر کس می خواهی بپرس. بهترین قسمت روز شب است»
بازمانده ی روز _اثر کازئو ایشی گورو
درباره این سایت